نقد فیلم دوزخ برزخ بهشت

دوزخ برزخ بهشت سومین فیلم بیژن میرباقری از نوع آثار اپیزودیک است.فیلم سه داستان را روایت می کند که هرکدام براساس درون مایه ی خود نامی گرفته اند و در پایان نام فیلم را تشکیل میدهند.اپیزود اول دوزخ اپیزود دوم برزخ و اپیزود سوم بهشت نام دارد.در زیر به ترتیب به بررسی هرکدام از اپیزودها میپردازیم:

اپیزود اول داستان زن و شوهری را نقل می کند که به دلایلی از هم جدا شده اند و اکنون که بار دیگر یکدیگر را ملاقات می کنند احساس میکنند که عشقی میان آنها وجود دارد.این اپیزود به این جهت دوزخ نام گرفته است که این زوج در حال سوختن از وضعیتی که برای هم ساخته اند هستند و اکنون از کرده ی خود پشیمان اند اما پشیمانی دیگر فایده ای ندارد.این اپیزود را می توان نسبت به دیگر اپیزودها برتر دانست هر چند که این اپیزود هم قدرت چندانی ندارد زیرا این اپیزود حداقل کمی ریتمیک است.نکته ی مثبت دیگر در مورد این اپیزود دیالوگ نویسی استادانه ی آن است که با وجود کسالت آور بودن داستان این اپیزود بیننده در مورد این اپیزود پس نمیزند.بازی ها نیز در این قسمت داستان خوب و به دور از مبالغه است.در کل بهترین قسمت فیلم مربوط به اپیزود اول است.

اما برسیم به اپیزود دوم که به زندگی یک مرد مسن و سختگیر می پردازد که نامه ای به دست او میرسد و او را در برزخ کنجکاوی گرفتار میکند تا جایی که تا حدی باعث تغییر حالات زندگی او می شود.اما کلیت داستان مشکل دارد.چرا که اصلا دلیل نوشته شدن نامه و صاحب او را نمیشناسیم و نمی فهمیم و این نامه تنها ابزاری است برای آنکه کارگردان حرف خود را به کرسی بنشاند.در این اپیزود مسعود رایگان به شدت مبالغه آمیز و بد بازی کرده و یکی از نقاط ضعف فیلم اوست.نکته ی دیگر در مورد این اپیزود شلوغ بودن آن و وجود داستانهای تودرتو در داستان است که به نوع فیلم لطمه ی جدی وارد کرده است.

اپیزود سوم هم که نقطه ی ضعف اصلی فیلم است.این اپیزود به رابطه ی عاشقانه ی یک نقاش و همسرش می پردازد.البته هر دوی آنها روح هستند!این قسمت از فیلم اصلا به فیلم نمی خورد چرا که فیلم در دو اپیزود اول سعی میکند شکلی ریال به خود بگیرد اما در این اپیزود ناگهان جنبه های ماورایی می یابد و صحبتهای بی معنی دو روح را به تصویر میکشد.صحبتهای شخصیتهای این اپیزود تقریبا همانند اپیزود اول است و تنها فرق آنها جنبه ی زنده بودن یا روح بودن آنها می باشد.این اپیزود تنها یک نقطه ی مثبت دارد و آن هم انجام اعمال قابل تاملی در آن توسط شخصیتهاست که ما را به فکر می برد.(مانند وصیت نقاش مبنی بر پوشاندن قبر او با آینه.)در این اپیزود هم بازی ها به شدت سطحی است و آتیلا پسیانی یکی از ضعیفترین بازی های خود را به نمایش گذاشته است.

اما مشکل کلی فیلم عدم ارتباط میان این اپیزودهاست در حالی که کارگردان سعی کرده آنها را به هم مرتبط سازد.در حالی که این مجموعه ی اپیزود به هیچ وجه با یکدیگر سنخیت ندارد و حتی شیرینی دادن زن اپیزود اول در اپیزود دوم نیز نمی تواند میان اپیزودها رابطه برقرار کند.مشکل دیگر فیلم یکسان بودن لوکیشنهای فیلم است که شاید کارگردان می خواسته با این کار میان اپیزودهایش ارتباط محکمی ایجاد کند یا شاید این پیام را بدهد که اعضای یک خانه می توانند برای خود دوزخ برزخ و بهشت بسازند.اما از نظر من همه ی این حرفها برای سرپوش نهادن بر این قضیه است که این کارگردان با کمبود لوکیشن مواجه بوده است.

درکل فیلم احساس هنری بودن میکند و احساس میکند دارای مخاطب خاص است اما این فیلم را چه مخاطب عام و چه مخاطب خاص پس میزند.


نظر()

 نقدی بر...   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ