سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد فیلم اینجا بدون من

اینجا بدون من چهارمین فیلم بهرام توکلی پس از فیلمهای عقل سرخ-پا برهنه در بهشت و پرسه در مه است.که بی شک می توان گفت بهترین فیلم او نیز می باشد.(حتی این فیلم را می توان دومین فیلم برتر سال گذشته پس از جدایی نادر ار سیمین دانست.)فیلم به زندگی یک خانواده ی سه نفره و خیال پردازی های هر یک از آنها از زندگی می پردازد.

قصه ی داستان بسیار ساده و به دور از هرگونه پیچیدگی می باشد و واقعا می توان گفت که فیلم یک داستان یک خطی دارد و جالب این جاست که این سادگی به زیباترین نحو به دل می نشیند.

فیلم با یک تیتراژ به شدت قوی و با تفکر که نشان دهنده ی هوشیاری کارگردان است آغاز میشود که این تیتراژ کاملا میزانسن است.سپس با شنیدن مونولوگهای شخصیت فیلم یعنی احسان(صابر ابر) وارد داستان می شویم.(که شروع فیلم ما را به یاد فیلم پا برهنه در بهشت این کارگردان می اندازد.)با گذشت کمی از اثر متوجه می شویم که باز هم شخصیتهای ساخته شده توسط کارگردان دغدغه ی تغییر یافتن دارند و می خواهند ار آنچه که هستند فرار کنند اما نمی توانند.و نکته ی قابل تامل اینجاست که کارگردان با خلاقیت خاص خود توانسته این موضوع را به بیننده بفهماند و بیننده را ناخودآگاه وارد دنیای درونی شخصیتهایش کند که چه دنیای غم باری است.

باید به این کارگردان برای قدرت او در شخصیت پردازی تبریک گفت چرا که این روزها کارگردانان بزرگ سینمای ما هم در شخصیت پردازی مشکل دارند.شخصیتها در فیلم کاملا جاندار هستند و آدمهای توخالی و غیرقابل باور نیستند و هر کدام از آنها در علم روانشناسی برای خود دنیایی دارند.

فیلم به شدت تلخ است و امکان ندارد کسی فیلم را مشاهده کند و حداقل یک روز با فیلم درگیر نباشد.کارگردان به خوبی رگ خواب بیننده را شناخته است و با آن بازی میکند.دست بر جاهایی می گذارد که بیننده را به فکر وا میدارد و بیننده به این احساس می رسد که خود عضوی ازساخته ی کارگردان است.لحظه هایی چنان غمی بر دل می نشیند که انگار زندگی خود ما به این وضع دچار است.مانند لحظه ای که متوجه می شویم که رضا نامزد دارد.

ری اکشنها بسیار طبیعی و قابل تامل است.برای مثال صحنه هایی را به یاد بیاورید که مادر می خواست دختر شل خود را هر طور که شده به رضا بدهد.لحظه هایی که شوق چهره اش را فرا می گرفت از اینکه رضا با دخترش به دنبال شمع می گردند و یا لحظه ای که به دلیل نا امیدی از زندگی با غم بسیار با وجود نفرت از سیگار از پسرش احسان طلب سیگار می کند و از خودکشی سخن میگوید.

اما برسیم به پایان فیلم که یک پایان به یادماندنی و ماندگار در سینمای ایران خواهد بود.برخی گمان میکنند فیلم هپی اند است اما باید بگویم سخت در اشتباه هستند.اگر به دقت به تماشای فیلم بنشینیم با توجه به سکانسی که احسان در سینماست و مونولوگهایی از قرار این می گوید که زندگی مانند فیلم است و خود می توانیم سرنوشتمان را تصور کنیم و سکانس دیگری که باز هم مونولوگهای احسان را مبنی بر این می شنویم که دیگر به آن خانه بر نمی گردم میتوان پی برد که احسان به خانه بازنگشته و این صحنه های خوشی که از زندگی خواهر و مادر او میبینیم تصورات احسان است که مانند فیلم در ذهن خویش ساخته است.کارگردان در این سکانس با اوج توانایی توانسته تضادی میان شادی خانواده و غمی از این که می دانیم این شادی تنها توهم است به وجود آورد و بسیار احساس را برانگیزاند.

نکته ی دیگر این است که کارگردان در این فیلم توانسته ضعف فیلم پا برهنه در بهشت خویش مبنی بر ضعیف بودن دیالوگ نویسی را برطرف کند و فیلم خود را به نمره ی بیست برساند.شاخصه ی دیگر فیلم این است که کارگردان فیلم خود را شلخته نکرده و سعی ننموده که تمام پیامهای اخلاقی را در فیلم خود بگنجاند و داستان خود را پیش گرفته و آن را به بهترین نحو روایت کرده است.

یک موضوع دیگر این است که فیلم اقتباسی است و در سینمای ایران تاکنون فیلم اقتباسی به این قدرت ندیده ام.برای مقایسه ی فیلمهای اقتباسی می توانید این فیلم را با فیلم ضعیف چهل سالگی مقایسه کنید.این اقتباس با تمام اصول انجام گرفته و با وجود اینکه فیلم از یک نمایشنامه ی غیرایرانی اقتباس شده کاملا با فرهنگ ما سنخیت دارد.

در پایان باید از تمام بازیگران فیلم که درخشان ترین بازی های خود را داشته اند تقدیر کرد.


نظر()

 نقدی بر...   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ